توصیف مرگ اززبان معصوم

زگهواره تا گور دانش بجوی * برای آموختن هیچوقت دیر نیست

توصیف مرگ اززبان معصوم


امیرالمؤمنین علی(ع)صحنه "مرگ" راچنین بیان میفرمایند:
در لحظه ی مرگ اطراف بدن شل می شود رنگ می پرد.
مرگ می آید.
زبان می گیرد.
انسان هنوز می بیند و می شنود ولی قدرت حرف زدن ندارد.
فکرش کار می کند.

با خود فکر می کند که عمرش را در چه راهی صرف وتباه کرده و ایامش را چگونه سپری کرده است؟

در آن لحظه از اموال و ثروت هایی که در طول عمرش جمع کرده یاد می کند و با خود می گوید:

این اموال را از چه راهی بدست آورده ام و فکر حلال و حرام آن نبودم اکنون گناه و حسابش با من است و لذت و بهره اش با دیگرانُ ولی مامور مرگ همچنان روح او را از اعضای او جدا می کند تا زبان و گوش هم از کار می افتد و فقط چشمانش می بیند و به اطراف خود نگاه می کند و تلاش و وحشت حرکت اطرافیان خود را مشاهده می کند. دیگر نمی شنود و حرفی هم نمی زند.

در لحظه آخر روح از چشم هم گرفته می شود و او مانند مرداری در میان دوستان و بستگان می افتد و همه از او می ترسند و از کنارش فرار می کنند و پس از اندکی او را به خاک سپرده از او دور می شوند و او را به دست عملش می سپارند و برای همیشه ازدیدارش چشم می پوشند!

نهج البلاغه، خطبه 109، بند 5




نویسنده : حسن محب
تاریخ : 23 / 4 / 1395
زمان : 9:46 PM


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.